معینمعین، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

باران رحمت الهی زندگي ام البنین و رضا

معین و محرم سال 90

دوستان جای شما خالی بود تاسوعا و عاشورای امسال , با معین کوچولو رفتیم گناباد , حسابی جای شما خالی بود آخه هرسال آقاجون اینا مراسم تعزیه خوانی دارند و محمدجواد هم نقش سکینه رو ایفا می کنه . امسال محمدجواد واقعا محشر بود تا شروع کرد همه ملت دوربین ها شون رو به طرفش گرفتن و اشک همه رو درآورد . حسابی همه رو سرفراز کرد . خلاصه هر چی ازش بگم کم گفتم خیلی خیلی نقشش رو خوب اجرا کرد محمدجواد جان دمت گرم . امیدورام همیشه بهترین نقش های زندگیت رو اجرا کنی . دوستت داریم اینم هدیه ما به محمدجواد جان , یک گل قشنگ   معین کوچولو هم که نامردی نکرد و از سر صبح نق زد که من میخوام بغل مامانم باشم و خیلی کم پیش آق...
26 آذر 1390

كد 121 - كد شركت در مسابقه ني ني وبلاگ

  سلام دوستان ، کد وبلاگ معین واسه مسابقه نی نی وبلاگ 121   يادتون نره ، اگه خوشتون اومده به معين كوچولو رأي بدين .     ممنون   راستی نحوه رای دادن به شرح ذیل است : هر نفر باید به سه نفر که هر کدوم کد سه رقمی داره باید از طریق پیامک که یکم دی ماه شماره اش اعلام میشه رأی بده , پایان رأی گیری نهم دی ماه می باشد و دهم دیماه برندگان مشخص میشن تازه مدیر محترم سایت قوانین زیر را برای رأی دادن عنوان نموده است : هر شماره موبایل تنها یکبار مجاز به ارسال پیامک می باشد. هر رای دهنده حتما باید به سه نفر...
22 آذر 1390

عکس گرفتن از معین کوچولو و کارهای جدیدش

قبلا معین رو آتلیه برده بردم تا ازش عکس بگیرم و راضی نمی شد تا بره توی آتلیه و هر چی بهش می گفتم گریه می کرد تا اینکه یک بار توی نمایشگاه بین المللی ازش یک آتلیه درست کرده بودند و همه بچه ها عکس می گرفتن و معین هم قبول کرد تا ازش عکس بگیرن و الان چاپ شده و بعدا توی وبلاگ می گذارم تا اینکه دفترچه بیمه اش تمدید نداره وقتی خواستم تمدید کنم گفتن باید عکس داشته باشه بالاخره رفتیم عکاسی و ازش عکس ٤*٣ گرفتیم و بعدا آماده میشه تا اینکه اونجا آتلیه کودک رو دید و همش می گفت بریم با اسباب بازیها ازم عکس بگیریم و با ناراحتی از عکاسی اومد بیرون ؛   حالا ما تو کفه این بچه موندیم یه بار گریه میکنه عکس نگیر؛ یه بار گریه میکنه عکس بگیر ...
5 آذر 1390

شيرينكاريهاي جديد

    واي چند روز پيش داشتم ماكاروني درست مي كردم كه گفت منم ميخوام كمك كنم گفتم باشه پس من مواد رو درست مي كنم شما هم ماكاروني ها رو تيكه كن گفت باشه باورتون نميشه در عرض 30 ثانيه كه مواد رو هم ميزدم برگشتم ديدم كف آشپزخونه پر شده از خورده هاي ماكاروني و همه رو ريخته كف آشپزخونه ، به مدت يك ساعت كه كف آشپزخونه رو تميز مي كردم     داشتم تلويزيون نگاه مي كردم كه ديدم ازش خبري نيست رفتم تو آشپزخونه كه چشمتون روز بد نبينه ديدم كف آشپزخونه پر شده از پودر كاكائو و نخود و لوبيا و لپه و حسابي خوش ميگذره بهش و با دستش همه رو پخش مي كنه و كلا فرشم داغون شده بود نمي دونستم بخندم يا گريه كنم شاي...
3 آذر 1390

عکس های معین کوچولو

  این عکس رو با هم توی نمایشگاه گرفتیم . خودش اين عكس رو خيلي دوست داره     عكس 4*3 براي دفترچه بيمه ، آخه پسرم ، مرد شده ديگه بايد دفترچه اش عكس داشته باشه اين عكس اشانتون     اينم 4*3   قربون خودت با کبات هات بشم که همش میگی کبات بخوون , دوستت دارم قلب مامان جدیداً بهش می گم , پسر مامان دارم من , خودش می گه شاخه نبات دارم من , قند عسل دارم من حرفهای من رو زودتر از خودم میگه شعرهای زیر رو هم قاطی پاطی میگه مثل آقا پلیسه زرنگه , لی لی حوضک , این پسره اینجانشته ...
1 آذر 1390

مسافرت یک هفته ای و تبریک عید قربان

سلام دوستان , شرمنده که چند وقت نبودم , جاتون خالی , یک هفته رفتیم مسافرت , البته به هوای تهران و سرزدن به آقاجون و عزیز مرخصی گرفتیم ولی آخرش سر از گناباد در آوردیم , آخه عزیز بعد از کلی تحقیق واسه مریضی اش بالاخره یک دکتر خوب توی گناباد پیدا کرد و اصرار کرد که من باید پیش اون عمل کنم و مجبور شدیم بریم گناباد تا عزیز تنها نباشه   حالا از گناباد بهتون بگم , هوا اولش خوب بود ولی بعدش خیلی سرد شد و عزیز عمل کرد و مامان مجبور بود همش پیش عزیز باشه و منم ( معین کوچولو ) حسابی دم در بیمارستان بابامو اذیت می کردم , دایی محمدرضاهم اومد هم خوب بود و هم سخت روز بعد عمل دیگه عزیز بهتر شده بود و مامان کم به عزیز سر می زد و اون روز رفتیم خ...
1 آذر 1390
1